سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند متعال، کسی را که در زندگی اش بخیل است و به هنگام مرگش بخشنده می شود، دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
سه شنبه 91 آذر 28 , ساعت 11:44 عصر

انفاق در راه خدا

 

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یک درهم به سلمان و یک درهم به ابوذر داد. سلمان درهم خود را انفاق کرد و به بینوایی بخشید، ولی ابوذر با آن لوازمی خرید. روز بعد پیامبر دستور داد آتشی افروختند. سنگی نیز روی آن گذاشتند.همین که سنگ گرم شد و حرارت و شعله های آتش در سنگ اثر کرد، سلمان و ابوذر را فراخواند و فرمود: «هر کدام باید بالای این سنگ بروید و حساب درهم دیروز را پس بدهید».

سلمان بدون درنگ و ترس، پای بر سنگ گذاشت و گفت: «در راه خدا انفاق کردم» و پایین آمد. وقتی که نوبت به ابوذر رسید، ترس او را فراگرفت. از اینکه پای برهنه روی سنگ داغ بگذارد و خرید خود را شرح دهد، وحشت داشت. پیامبر فرمود: «از تو گذشتم؛ زیرا

 

حسابت به طول می انجامد، ولی بدان که صحرای محشر از این سنگ داغ تر است» .(1)

 

درس فروتنی

روزی سلمان، در راه می رفت. مردی را دید که از شام می آید و بار خرما و انجیر به دوش دارد. مرد شامی که از به دوش کشیدن بار سنگین، خسته شده بود، با دیدن سلمان که ظاهری ساده و فقیرانه داشت، به خیال اینکه او باربر است، صدایش کرد تا در رساندن بار به مقصد، به او کمک کند و اجرتی بگیرد.

سلمان بار را به دوش گرفت و همراه مرد شامی به راه افتاد. مردم در برخورد با سلمان سلام می کردند و از او به عنوان امیر یاد می کردند و عده ای به سرعت به طرف سلمان آمدند تا بار را از او بگیرند. مرد غریب شامی که تازه فهمیده بود این عابر و رهگذر، امیر مدائن، سلمان فارسی است، با وحشت و خجالت و عذرخواهی فراوان برای گرفتن بار از امیر، پیش آمد، ولی سلمان قبول نکرد و گفت: «باید بار را تا مقصد برسانم!...».

پیامبر فرمود: خدا را سپاس ، که در میان امت من کسى را قرار داده است که در صبر و در دعا همچون حضرت نوح است . آنگاه خطاب به سلمان فرمود: تو از برادران دینى خاص ما هستى ، تو محبوب فرشتگان مقربى ، فضیلت تو در ملکوت آسمانها و نزد عرشیان و کروبیان ، روشن تر از خورشید، در روز روشن و صاف است . تو از صاحب فضیلت هائى هستى که در قرآن ، با تعبیر «الذین یؤ منون بالغیب» ستایش شده اند

آن گاه فرمود: «در این حمل بار سه ویژگی وجود دارد و به همین سبب من این بار را برایت حمل کردم. نخست اینکه کبر را از من دور می کند، دوم اینکه یکی از مسلمانان را در مورد حاجتی که داشته یاری کرده ام و سوم اینکه اگر من این بار را برایت نمی آوردم، ممکن بود فرد دیگری که از من ضعیف تر است، ناگزیر شود این بار را حمل کند».(2)

 

دعاى مستجاب

روزى سلمان بر جماعتى از یهود مى گذشت که او را گرفتند و با شلاق بجانش افتادند و بسیار او را زدند. در مقابل اصرار آنان که مى گفتند: از خدایت بخواه تا تو را از دست ما نجات دهد، فقط از خداوند این را مى خواست که : خدایا، بر بلا صابرم گردان .

گفتند: پس دعا کن که خدا بر ما عذاب نازل کند. سلمان دعا نکرد و گفت :شاید در میان شما کسى باشد که بعدا مسلمان شود. گفتند پس دعا کن عذاب بر کسانى نازل شود که قابل هدایت نیستند.

سلمان از خداوند عذابشان را طلبید. تازیانه هایشان افعى شد و آنان را بلعید.

همزمان با این ماجرا، پیامبر با جمعى در مجلسى نشسته بود، فرمود: اى مسلمانان ! خداوند در همین ساعت ، برادرتان سلمان را بر بیست نفر از یهودیان پیروز کرد، برخیزید تا به دیدارش برویم ...

پس از دیدار سلمان و ماجراى هلاکت دشمنان ، پیامبر فرمود:

خدا را سپاس ، که در میان امت من کسى را قرار داده است که در صبر و در دعا همچون حضرت نوح است . آنگاه خطاب به سلمان فرمود: تو از برادران دینى خاص ما هستى ، تو محبوب فرشتگان مقربى ، فضیلت تو در ملکوت آسمانها و نزد عرشیان و کروبیان ، روشن تر از خورشید، در روز روشن و صاف است . تو از صاحب فضیلت هائى هستى که در قرآن ، با تعبیر «الذین یؤ منون بالغیب» ستایش شده اند.(3)

 

کرامتی حیرت انگیز

روزى ابوذر به منزل سلمان آمد و دید که دیگ پر بارى در بالاى سه سنگ گذاشته بود که ناگاه دیگ سرنگون شد اما نه از گوشت و نه از آبش قطره اى ریخته شد پس دیگ را درست کرد و مشغول صحبت شدند که ناگاه دوباره سرنگون شد ولى از گوشت و آبش چیزى ریخته نشد و مرتبه سوم ابوذر خیلى متعجب شد.

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

که در کار مسلمان این قدر تجب نکن که کسى که از ما اهل بیت باشد این کارها از او عجیب نمى باشد.

سلمان برخاست و سه عدد سنگ کوچک به زیر دیگ گذشت سنگها مشتعل شد و دیگ را جوشانید بیتشر تعجب نمود تا این که آن گوشت را با آبش خوردند ابوذر بیرون آمد و در تعجب که ناگاه به حضرت امیرالمؤ منین على علیه السلام برخورد کرد. آن بزرگوار از تعجب ابوذر سوال نمود ابوذر دلیل تعجبش را براى حضرت تعریف کرد حضرت فرمود:

تعجب مکن که در نزد سلمان علوم اولین و آخرین و اسم اعظم خداى تعالى است کسى که صاحب این درجه باشد این قسم کارها از او عجیب و بعید نیست.

همچنین نقل شده است که روزى مقداد وارد منزل سلمان شد. دید که دیگى در بالاى سنگ گذاشته و دیگ بدون آتش خود به خود مى جوشد. مقداد در تعجب ماند که دیگ بدون آتش چطور خود به خود مى جوشد. پس قدرى صحبت نمودند، ناگاه دید که آب دیگ چنان غلیان و فوران می کند که اندک ماند از دیگ بالا شده و فرو ریزد. سلمان به مقداد گفت برخیز دیگ را از غلیان و فوران خاموش کن تا آبش ریخته نشود. مقداد برخاست به هر طرف منزل نگاه نگاه کرد چیزى نیافت که میان دیگ داخل کرده غلیانش را فرو نشاند، معطل ماند. در آن حال دید که جناب سلمان آمد و دست خود را در میان دیگ جوشان داخل نمود و با دست خود گوشت و آبش آن قدر آمیخت که دیگ از فوران افتاد.

زیاده از سابق از کار سلمان تعجب نمود تا این که آنچه در دیگ بود با سلمان خوردند، و بیرون شده و در اثناى راه رسول خدا صلى الله علیه و آله را ملاقات کرد. آن حضرت از تعجب مقداد سوال نمود. مقداد سبب تعجب خود را عرض کرد. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

که در کار مسلمان این قدر تجب نکن که کسى که از ما اهل بیت باشد این کارها از او عجیب نمى باشد. (4)

 

پی نوشت:

1) آشنایی با اسوه ها، سلمان فارسی، ص 125؛ به نقل از پند تاریخ، ج 1، ص 190.

2) همان، ص53.

3) همان، به نقل از بحارالانوار، ج 22، ص 372.

4) داستانهایی از انوار آسمانی، به نقل از کشکول النور، ج 1، ص 218.

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ